رسيده ام به تنهاترين نقطه ي خيالم...

كسي نيست

و حتي صدايي!

مثه نفس هايم بي طرح و باراني

و مثه يك لبخند بي تفاوت

سردو بي روح ...

چشم هايم را مي بندم

هيچ نمي بينم

و روياهايم را نيز هم

مي تواني احساس كني؟

دارم خاطره مي شوم!

بي آنكه بداني! بي آنكه بخواهم!....

۷ اردیبهشت ۸۹ فاطیما

+ سه شنبه ۱۳۸۹/۰۲/۰۷ 19:40 فاطمه کریمی |